آمدم تا رها کنم خود را، در خلیجِ عمیق چشمانت

ساخت وبلاگ

آمدم تا رها کنم خود را، در خلیجِ عمیق چشمانت

ماهیانت چه شاد می رقصند زیرِ چین های ریزِ دامانت

می کنی خنده از دل و جانت،می زنی کف، برای مرجانت

می شوی غرقِ آرزو هرشب،زیر سقف ستاره بارانت

دست‌هایت همیشه نقاشند،چه هماهنگ رنگ می پاشند

لاجوردی، کبود، آبی وسبز،می شود پهن، فرشِ الوانت

لنج ها بی‌قرار پهلویت، تورها می‌روند هر سویت

نان در آورده زورِ بازویت، که بریزی به پای مهمانت

پاکی و پر غرور و سنگینی، شور اما همیشه شیرینی

تلخی و غم اگرچه می بینی، کم نیاورده است قندانت

مثل متنی که نقطه چین داری، آسمانی ولی زمین داری

گوشه گوشه جزیره روییده، از دلِ خاک های گلدانت

ماتِ کیش اند خیل ترسو ها، سیلِ سربازها به پستوها

ماه و خورشید هم قسم با ما، سال ها قلعه دارِ ایوانت

دشمنانت خیال می چینند پشت هم احتمال می چینند

غافل از اینکه کال می چینند از درختانِ دورِ میدانت

مرزها را قرار می‌بخشی، گربه را اقتدار می بخشی

موش‌ها می‌شوند تسلیمِ مشعلِ پرفروغ کنگانت

تا همیشه خلیج فارس تویی، آبی پاک و بی قیاس تویی

گنجِ این سرزمینِ خاص تویی، تو عزیزی برای ایرانت

شبنم_حسامی

Arash چهارشنبه بیست و نهم فروردین ۱۴۰۳ 17:4

عشق‌ یعنی......
ما را در سایت عشق‌ یعنی... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2ham-ghasam بازدید : 11 تاريخ : چهارشنبه 19 ارديبهشت 1403 ساعت: 22:32