از شوق تو مجنونم و از عشق تو لبریز

ساخت وبلاگ

از شوق تو مجنونم و از عشق تو لبریز آن خنده‌ی تو، کشته جهان را و مرا نیز ‌ در بند تو بودن چقدَر حال عجیبی‌ست سربازِ اسیرم به دلِ لشکر چنگیز! ‌ حتماً که نباید به کَفَت دشنه ببینیم! آن غمزه‌ی چشمان تو چون خنجر خون‌ریز ‌ مشروط مرا خواسته‌ای؟ هرچه تو گویی ستّارتر از من چه کسی هست به تبریز؟! ‌ ای وای بر احوال من آن‌دَم که نباشی ای وای به دلباختگان در مَه پاییز ‌ یک‌چند کنارم بنِشین و سخنی گو تا کِیف کنم از لب و دندان شکرریز... عشق‌ یعنی......
ما را در سایت عشق‌ یعنی... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2ham-ghasam بازدید : 10 تاريخ : جمعه 4 اسفند 1402 ساعت: 12:11